امام سجاد علیه السلام با جمعى از دوستان گرد هم نشسته بودند. مردى از بستگان آنحضرت آمد در کنار جمعیت ایستاد و با صداى بلند، زبان به ستم و بدگوئى امام گشود و سپس از مجلس خارج شد. زین العابدین علیه السلام حضورا به او حرفى نزد و پس آنکه رفت ، بحضار محضر فرمود: شما سخنان این مرد را شنیدید، میل دارم با من بیائید و پاسخ مرا نیز بشنوید. همه موافقت کردند. اما گفتند دوست داشتیم که فى المجلس باو جواب میداید و ما هم با شما هم صدا میشدیم . آنگاه از جا برخاستید و راه منزل آن مرد جسور را در پیش گرفتند. بین را متوجه شدند که حضرت سجاد(ع ) آیه (والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین ) را میخواند، از فرونشاندن آتش خشم سخن میگوید و از عفو و اغماض نام میبرد. دانستند که آنحضرت در فکر مجازات وى نیست و کلام تندى نخواهد گفت . چون به در خانه اش رسیدند، امام بصداى بلند او را خواند و بهمراهان خویش فرمود: بگوئید اینکه تو را میخواهد على بن الحسین است . مرد از خانه بیرون آمد و خود را براى مواجهه با شر و بدى آماده کرده بود. زیرا با سابقه امر و مشاهده اوضاع و احوال ، تردید نداشت که امام سجاد براى کیفر او آمده است . ولى برخلاف انتظارش به وى فرمود:
برادر تو رو در روى من ایستاد و بدون مقدمه سخنان ناروائى با آغاز نمودى و پى در پى گفتى و گفتى . اگر آنچه که بمن نسبت دادى در من هست از پیشگاه الهى براى خویش طلب آمرزش میکنم و اگر نیست از خدا مى خواهم که تو را بیامرزد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جمجمه انوشیروان سخن مى گوید
چگونگى گناهان فرو مى ریزد
زندگى دنیا
مردى که باغهاى بهشت را به دنیا فروخت
خصلت هاى پسندیده
دروغ کوچک در نامه اعمال
کنترل زبان
انسان خوشبخت
زندن شدن مردگان
علامتهاى آخرالزمان
گناه مهمترین عامل تخریب شخصیت
حل مشکلات اجتماعى در سایه پیروى از قرآن
جوان شب زنده دار
خشتى از طلا و خشتى از نقره
[همه عناوین(57)]